با پاشنه بیست سانتی روی کلاویه ها راه نرو!

یک گروه از عجیب الخلقه ترین آدم ها برای من کسایی هستن که پیش خودشون در مورد تو سناریو درست میکنن, خودشون دیالوگ درست میکنن, خودشون هم زمان نقش تو و نقش خودش و بقیه نقش ها رو بازی می کنه, چیزایی که نگفتی و روحت خبر نداره جای صحبت های تو میذاره و کارهایی که نکردی بهت وصل میکنه و کلی بکگراند و فضا واست درست میکنه و یک دفعه توی واقعیت پیاده سازی میکنه! در لحظه میخکوب میشی که واقعا این الان با من داره حرف میزنه و به دور و اطرافت نگاه میکنی و میبینی بله!

در کنار تمام معایبی که توی بودن های چند روزه و مدام در ارتباط بودن با آدما وجود داره یه مزیت بزرگ این هست که اشباح درون آدما که گوشه و کنار کمین کردن و توی دو-سه ساعتی که معاشرت میکنی و هم صحبت هستی فرصت ابراز و کله کشیدن پیدا نمی کنن - چون آدما میتونن کنترل خوبی توی چند ساعت داشته باشن - آزاد میکنه; یعنی طرف گارد رو کاملا پایین میاره چون دیگه کنترل و مدیریتی روی قسمت های تاریک وجودش توی چند روز نمی تونه داشته باشه و بودن تو مدام به اون گوشه کنارها آلارم میده و بیدارشون میکنه نتیجه میشه بیرون ریختن تمام سناریوهایی که سال ها خودش پیش خودش برای تو درست کرده و یک گونی پُر از آت و آشغال هایی که مدت ها پشتش می کشیده این طرف و اون طرف روی سر و کله ت خالی میکنه.

نظرات 5 + ارسال نظر
لیمو سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 10:21 https://lemonn.blogsky.com

درست میگی. فکر کنم بشه حتی یه شاخه ی نحیف از مازوخیسم دونست چون فرد همه ش داره به خودش حس بد بودن و کم بودن میده بعد چون میخواد با این فکر مبارزه کنه نیاز داره کسی که این حس رو بهش میده بشناسه. یعنی بنظرم طرف اصلا دنبال یکی میگرده همه ی صداهای ذهنش رو گردنش بندازه و بعد باهاش مقابله کنه.

دقیقا با حرفت موافقم اون حس بد بودن و کم بودنی که میگی کاملا محسوس توی این تیپ آدما. منم فکر میکنم این خودآزاری محرزی هست که طرف نتونسته با خودش حل کنه و با فرافکنی روی بقیه برای خودش غذای جدید درست میکنه که برای یه مدت تغذیه روانی بشه.

لیمو یکشنبه 19 فروردین 1403 ساعت 09:45 https://lemonn.blogsky.com

همیشه بین چندتا نظریه؛ بیشتر موافق بیکار بودنم. یعنی میدونی فکر میکنم وقتی کار و نگرانی خاصی نداره وقت داره بشینه تک تک رفتارهای من رو تحلیل کنه و ازشون چیزی دربیاره. اون هم نه چیز خوبی که حالش رو بهتر کنه، چیزهایی که اکثرا باعث تحقیر و ناراحتی خودش میشه! یه جا میخوندم تفاوت این کار و اورتینک رو. این حرکت یه جورایی خودآزاریه برای اون فرد.

ببین من قبول دارم که این رفتار به صورت عام بین کسایی هست که بیکار هستن و دچار رفاه بیش از حد در تمام زمینه ها و از جایی که آدمیزاد نیاز درونی داره به اینکه درگیر یه چالشی باشه طرف به قول تو این نوع خودآزاری رو انتخاب میکنه ولی الزاما اینطوری نیست که طرف از بیکاری اینجوری میکنه. این آدم و خیلی های دیگه رو دیدم که اتفاقا خیلی پر مشغله هستن و بعضا آدمای موفق توی کارشون ولی عشق درگیری این جوری رو دارن و به نظرم اولویت ذهنی آدماست که عامل تعیین کننده میشه, طرف به جای گذاشتن انرژی روی بهتر کردن خودش و رفع کردن نواقص اولویتش رو میذاره روی آزار دادن خودش و بقیه

نازگل جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 20:11

قربون دست و پای بلوریت دخترم
خداروشکر
همینطوری برو جلو که دلگرمی هستی

قربون جون تو
مرسی برای حس و حال خوبی که همیشه داری و بهم میدی

نازگل پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 21:49

می دونی خیالم یجورایی از بابت شما راحته. می دونم انقدری زمان گذاشتی که حالا رسیدی به مکث و درک قبل بروز احساس یا انجام رفتار خاصی... حس قشنگیه کسی رو باور داشتن امروز بعد از رفتارای زیبا و دلفرییییییییبی که با بقیه داشتم یاد همین خودآگاهی افتادم و دیدم چند ثانیه عقبم که باز

جمله اولت رو بسیار زیاد پسندیدم خوبه خیال کسی از آدم راحت باشه
نازگل دقیقا وقتی اوضاع به حالت عادی برگشت بعد چند روز داشتم با خودم فکر میکردم چقدر از خودم ممنونم که صبور بودم و ری اکشنی نشون ندادم و فقط نظاره گر بودم.
آره باور به خوبی آدما و بودن امن شون خیلی دوست داشتنی و زیباست.
رفتار زیبا و دلفریبت رو دقیق متوجه نشدم, عصبانی شدی و بعد یادت اومده نباید میشدی؟ اگه اینطوری بوده خب یه ممارست و پیگیری زیاد میخواد و حتی بعد از تثبیت شدن بارها و بارها امکان خطا هست ولی بالاخره کنترل میشه. یکی از بزرگ ترین درسایی که توی چند سال اخیر یاد گرفتم دقیقا خودآگاهی به مواقعی بوده که نزدیک انفجار بودم و خودمو کنترل کردم و چقد بعدش احساس رضایت داشتم از نشون ندادن ری اکشن تند و غیرمنطقی.

غ ز ل پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 08:39 https://life-time.blogsky.com/

واقعا این یکی خیلی اذیت کنندست
ما هم از این آدما که تو ذهنشون یک چاه فاضلاب ایجاد کرده بودن داشتیم
خدا رو شکر حذفشون کردیم
یعنی یه چیزایی از قول بابای من تو فامیل پخش میکرد دهن ما باز میموند که از کجا درآورده ادن حرفا رو

بیشتر اوقات درست ترین و بهترین کار ممکن حذف کردن این آدماست فقط مسئله وقتی هست که جزو خانواده ات باشن و ناگزیری به اینکه ارتباط داشته باشی البته کنترل شده و بدون نزدیک شدن باید باشه.
کاملا درک میکنم چی میگی و اون احساسی که به آدم بعد شنیدن حرفاشون دست میده واقعا حیرت انگیزه من تا چند سال قبل خیلی بهمم می ریخت ولی این بار واقعا دلم میخواست از طرف بپرسم چی آخه انقد ناراحتت کرده و میکنه که روی من باید خالی کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد