صلاح کار کجا و من خراب کجا؟

امشب دکتر ازم پرسید چرا انقدر توی هر موقعیتی میل به کنترل کردن خودت داری؟ حتی اینجا و وقتی برای من میخوای تعریف کنی بازم خودت رو کنترل میکنی! با کی دقیقا از هر چیزی میتونی بدون دغدغه حرف بزنی؟ به نظرت کسی هست توی زندگی که بتونی هر چیزی رو همون طوری که توی ذهنت می گذره برای اونم تعریف کنی؟ گفتم نه .. هیچ وقت نتونستم جزئیات و کنار گوشه ها رو تعریف کنم. ترسیدم؟ از قضاوت شدن؟ از خراب شدن وجهه؟ نه واقعا اهمیتی نمیدم ولی از اون طرفم نمیدونم چرا هیچ وقت نتونستم تمام خود خود حقیقیم باشم .. همیشه فکر کردم این آدم بی حوصله تر و داغون تر از خودم, اون یکی فقط آدم گفتنِ نه گوش, خیلیا فقط اهل یه طیف صحبت ها هستن, یکی می ترسه یه ریزه بره پایین تر و عمیق تر خودش رو جا بذاره و گم بشه, یکی فلسفه زیستش اینه دو روز اومدیم حال کنیم این اراجیف بافیا چیه .. خلاصه نشد و انگار نمیشه.

بعد پرسید فکر میکنی فلانی اگه اینجا بود چه نظری در موردت داشت؟ گفتم دو حالت داره یا بدترین صفت هایی که میشه به کسی نسبت داد بهم می چسبوند یا از اساس نظری نداشت, به چشم نیومدنی ترین بودم; دلم شدیدا آیس اسپرسو میخواد

نظرات 1 + ارسال نظر
غ ـ ـزل پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 07:41 https://life-time.blogsky.com/

من بر عکس توام
اما جدیدن هی میکم به فلانی بگم که چی؟
اونم که خودش صدتا مشکل دارا
اون یکی هم که فلانه
و تهش نمیگم میام مینویسم

منم خیلی این کارو کردم و میکنم و مدام فکر میکنم وقتی بقیه دور و بریام هزارتا مسئله دارن من چی بگم! ولی میدونی یه جایی میخوام یکی باشه بگم من نفس ندارم بکشم دستمو بگیر وگرنه تمام جونم میره زیر آب
بهترین کار و متد نوشتن لامصب از شدت هر موضوعی کم میکنه و جالبه معمولا راه حل هم پیدا میشه چون ذهن شفاف میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد