ما هر بار با یک مسئله یکسان بارها و بارها مواجه میشیم. هر باری که از داخل چاهی بیرون می آیی و فکر میکنی این آخرین باری بود که خودت رو به زور و تقلا کشوندی بالا می بینی دو قدم راه نرفته و هنوز نفس تازه نکرده در حای که در حال مرور تجربیات گهربارت هستی و اگر و اگر و اگر راه میندازی که دوباره اتفاق افتاد چه راه حلی اتخاذ کنی, دوباره توی چاله یی مشابه قبلی فقط با شکل و شمایل متفاوتی می افتی. ما بارها و بارها و بارها امتحان میشیم و نمی دونم چرا با انقدر ادای درایت و تفکر و عقل و شعور برای صدمین بار یک مسئله توی حجم و شکل های متفاوت اتفاق می افته. هر دفعه که مطمئن بودم درسی رو خوب یاد گرفتم و تمام فوت و فن و کنار گوشه هاش رو از بر شدم و به توانایی خودم توی مواجه ایمان داشتم دقیقا توی اون لحظه به شکل عجیب و باورنکردنی از جایی که فکرش رو نمی کردم می افتم توی لوپ تکراری. عین همستر روی چرخش ..
واقعا چرا بعضی از این چاله ها با همه بررسی ها و نتایج باز تکرار میشن؟
برای دوست عزیزت واقعا متاسفم و همینطور برای سحر
دیدن ذره ذره آب شدن عزیزان بی نهایت دردناک و سنگینه
کاش معجزه بشه و حالش خوب خوب بشه
ظاهرا درس هامونو درست نگرفتیم یا فقط یه قسمتای خاصی از جزوه رو خونده بودیم و امتحان دادیم نه کاملش رو!
مرسی غزل جانم
هفته دیگه اخرین جلسه شیمی درمانیشه و امیدوارم آزمایش مارکر بعدش خبرای خوب داشته باشه و این پروسه قابل کنترل شده باشه
هچ چیز لعنتی ای توی این دنیا قطعی نیست حتی تجربه ها وآموزه هامون.
نه عزیزکم هیچ قطعیت وجود نداره. هم می تونه نقطه جالب توجهی باشه هم میتونه هم زمان پرتت کنه توی سیاهی مطلق