بعد سال ها شنا میکنم. سرم رو که بالا میارم خورشید دقیقا بالای سرم بود و یه تیکه از استخر سایه از سایبون افتاده بود و بقیه زیر آفتاب بود. احساس میکردم پوستم از شدت گرما و خوشحالی کشیده میشه. روی سرامیک آب ریختم و دراز کشیدم و توی ذهنم دنبال اون قسمتی میگردم که فایل مخصوص صداهای مورد علاقه م هست و آروم در کشو رو باز میکنم و صدای موج رو میکشم بیرون با اون صدای قلپ قلپ کردن آب وقتی خیلی از نزدیک بهش گوش میدی. یه گاز محکم به آلو میزنم و توی دلم امیدوارم دیرتر بگذره دیرتر تموم شه. یاد استیکری می افتم که برای سونیا چند روز قبل فرستادم که نوشته بود من نمیخوام از تختم بیرون بیام بیرون خیلی آدمیه. منم دلم خواست روزها رو توی اون حالت بگذرونم و کسی فریزم کنه تا بیرون نیام چون بیرون خیلی آدمیه, خیلی چسبناکه, خیلی ملال آوره, خیلی بوی سرکه مونده میاد, خیلی کسالت آوره, خیلی دلتنگ کننده ست, خیلی زحمت و کاره, خیلی همه چیز روی آخرین درجه ست ..
منم چند وقتیه هوس استخر رو باز کردم اما ماهک میخواد بیاد دنبالم و تا جایی که میدونم استخر رو باز دوشهاش آب گرم ندارن انگار

میترسم اذیت شه ولی دلم میخواد
منم بعضی وقتا واقعا دلم نمیخواد از تخت بیرون بیام
آره منم جاهایی که رفتم تا حالا دوش هیچ کدوم آب گرم نداشته ولی ببین معمولا یه جوری توی یه زاویه یی قرارش میدن که تابستون لوله ها داغ داغ میشه اصلا آبش اذیت کننده نیست یعنی سرد نیس واقعا یه بار امتحان کن
منم خیلی روزا دلم میخواد بمونم نیام بیرون خیلی سختمه
آخ گفتی گلس جونم. چقدر دلم شنا و کرختی بعدش رو میخواد. چقدر اون جدا شدن از آدمها و کار و شلوغ پلوغی... گوشت پر ار صدای آب باشه و تنت سنگین. بیش باد واقعا
خیلیییی خوبه یادم رفته بود زندگی میتونه چقد جذاب و ساده باشه میتونه ور قشنگش رو نشونت بده