متوجه اخلاق جالب و قابل توجه توی خودم شدم که کشف کردنش باعث شد بفهمم یه سری تغییرات رو به جلویی هرچند ریز داشتم و تا حالا متوجهش نشده بودم. وقتی توی شرایط پر تنش و چالشی قرار می گیرم که توی اون لحظه به نظر اکثریت هیچ راه درستی برای بیرون اومدن وجود نداره و فقط باید منتظر شد, من میل عجیبی به کشف کردن راه های جدید دارم. آره درسته ناامید و مستاصل میشم حتی خسته میشم و چند ساعت نهایتا نصف روز تا یک روز هیچ کاری نمیکنم ولی بعد ذهنم شروع میکنه به لیست کردن تمام راه های ممکن و جونم رو برمیدارم و دونه دونه راه های جدید رو امتحان میکنم لنگون لنگون امتحان میکنم تا ببینم کدوم یکی درو باز میکنه. این موضوع رو چند روز قبل که توی شرایط بدی قرار گرفته بودم و همه دست روی دست گذاشته بودن و مطمئن بودن هیچ راهی نیست بهش رسیدم. برای اولین بار فهمیدم نمی تونم یه جا بشینیم و منتظر بمونم که اتفاقی بیفته. باید یه کاری برای حل کردن انجام بدم حتی اگه اشتباه باشه, حتی اگه اشتباه از آب دربیاد