وقتی دیشب ساعت یه ربع به ده زنگ زدی گفتی خونه یی ؟! درو باز کن پشت درم خنده م گرفت. از اینکه از اون طرف شهر کوبیدی توی ترافیک دیوونه کننده اومدی این طرف شهر با دو تا قهوه یی که هنوز داغ بود و یه جعبه و یه بسته که توش گردنبند سبزی بود که چند ماه قبل باهم دیده بودیم خنده م گرفت. وقتی چیزایی که خریدی رو بهم میدی و میری و میدونی نمیتونم حرف بزنم, نباید حرف بزنم حس خوبی بهم میده. از اینکه در جعبه رو باز میکنم و میببینم چیز کیک خریدی چون چندوقت قبل بعد سال ها دلم خواست بخورم و کافه نداشت و نمیدونم چطوری یادت مونده بود و پیام دادی گفتی به خدا تلخ تر از این نبود بالاخره یه نمه شکر همه شون داره خنده م گرفت. از اینکه بین تمام شلوغی و درگیری هات زمان میذاری و حوصله ت رو برمیداری میاری برای خریدن این چیزا یه قلپ امید می افته روی دلم و از به فحش کشیدن آسمون و زمین موقتا دست برمیدارم. یاد حرف یه پسری که اسمش یادم نمیاد افتادم میگفت چرا تو آدم شدی؟! باید ماهی میشدی, اشتباه تو خلقتت شده! تو همیشه در حال لیز خوردن و سُر خوردن و در رفتنی اصلا موندنی نیستی. از اون موقع هروقت خودمو آنالیز کردم دیدم راست میگه خیلی ماهی ام! بعضی وقتا نشونه میگیرم از تو آکواریوم بپرم تو اقیانوس ولی هر دفعه می افتم وسط آشپزخونه و دهنک میزنم یه دفعه یی سر میرسی برم میداری میندازی سر جای قبلیم میگه دوباره بپر ..
توی کاغذ گراف گردنبند این نوشته بود دوسش داشتم.
چقدررر خووبه. امیدوارم همیشه برات حفظ بشه
وقتی داریم دهنک میزنیم خیلی مهمه کی برمون میداره. ممکنه یه صیاد باشه و خشن یا حتی یه گربه و از طرفی ممکنه یکی باشه که با ملایمت -که به آب ششها و پولکات آسیب نرسه- بلندت کنه و بذارتت سر جات. بعدش اکسیژن رو تنظیم کنه بذاره بعد اون سختی نفس بکشی :))) برات همیشه و همیشه یه مهربون مثل خودت آرزو میکنم.
مرسی قشنگ من
آره واقعا لذت بخش معاشرت با آدمایی که وجود با محبتی دارن.
آره یه لحظه هایی توی زندگی هست که خودت یه تنه پتانسیل ایستادن نداری یه پای اضافه میخوای یه پشت اضافه میخوای نه برای کمک کردن یا کار خاصی کردن فقط واسته بگه میبینم میفهمم و درک میکنم که توی چه شرایطی هستی
قربون جونت همه امیدوارم تجربه داشتن این ماسکای اکسیژن رو داشته باشن
قشنگ تو هر خط این پست عطر عشق و امید حس میشد
از این آدم قشنگا که دوست داری همیشه باشن و دلت گرمِ حضورشون باشه
و نگاه شما که تونسته این زیبایی هارو درک کنه هم تحسین برانگیزه! 

پذیرش محبت هم اندازه ی محبت کردن دلنشینه! چقدر خوشحال شدم با این حرفا و دلم آروم شد
یه متن عاشقونه بخونیم تا قشنگ تر شه
اونا تورو میشناسن؛ ولی من بلدمت.
اونا لبخند به لبات میارن؛ ولی من میخندونمت.
اونا اذیتت میکنن؛ ولی من مرهم میشم رو زخمات.
اونا بهت بدی میکنن؛ ولی من بغلت میکنم.
اونا اسمتو میدونن؛ ولی من بوی تنتو میشناسم :)
قربونت برم مرسی انقدر خودم اون لحظه حال خوب شد تا آخر شب نمی تونستم احساسم رو هندل کنم. تو خودت جزو یکی از مهربون ترین آدمایی هستی که من دیدم دختر قشنگ
میدونی نازگل من سال ها با این بخش مشکل داشتم و نمی تونستم محبت آدما رو هضم کنم و احساس بدی بهم میداد و بعد سال ها کار کردن موضوع و ریشه هاشو پیدا کردن بهتر شد ولی هنوز مشکل هم چنان دارم و به اندازه محبت کردن دیدن و پذیرش محبت هم مهمه.
متنت بدجور خووووب بود چه دستاورد ارزشمندی توی زندگی داشتن و پیدا کردن ای آدما
همه چیز به کنار، من از خوندن نوشتههاتون کیف میکنم. چه قشنگ مینویسین.
مرسی از لطف شما لیلی جون نظرتون خوشحالم کرد