مدت هاست, سال هاست که توی زندگی گاردهام رو پایین آوردم, پنجه بوکس ها رو درآوردم, حالت تدافعی و تهاجمی در برخوردها و تعاملات با آدم هایی که هم عقیده و هم احساس با من نیستند رو کنار گذاشتم, سال هاست در جواب بدفهمی ها و نفهمی ها به محض شروع و آنالیز طرف مقابل کل بحث رو بوسیده ام و کنار گذاشتم و شکل رابطه رو تغییر دادم به سمت کمتر درگیری داشتن. سال هاست یکی از بی ریخت ترین رفتارها رو جواب دادن های یورش مهورانه در انواع ارتباطات می بینم و فکر میکنم اگه من و شخص مقابل به بلوغ بحث و گفتگو نرسیدیم همان بهتر که دهان ها رو ببندیم. مساله پس کجاست؟ مساله ام الان این نقطه است دو تپه یا بهتر بگم دو قله رو با شیب زیاد پشت سر گذاشتم از بی زبونی و ترس از حرف زدن و دعوا رسیدم به جواب دادن و چهارتا روی حرف بقیه گذاشتن و تست کردن انواع فحش ها و حالا چند ساله این مرحله رو رد کردم, ولی حالا نقطه حد وسط یا تعادل یا کُر روابط رو پیدا نمیکنم! نمی تونم جوری بی صدا و آروم راه برم که برسم به حد وسط و معقول یک انسان بزرگسال بالغ و مدام مثل آونگ تاب خوران این طرف و آن طرف میروم. انگار همه جا تاریکه و مدام پا روی دُم و دست و پای دیگرون میگذارم و پای بقیه روی دُم من میره و در یک ثانیه چراغ ها روشن میشه و در کمال ناباوری میبینم مشکل از محدوده سر و دست و پا و دُم ما نبوده مشکل از تاریکی و عدم روشنایی بوده و اگه قُلپی نور مینداختیم هر کدام بدون برخورد با دیگری راه خودمون رو می رفتیم و حتی میتونستیم به احترام هم کلاهی برداریم یا دستی تکون بدیم و گذر کنیم ..
نه اصلا بددهن یا اهل جنجال. از اون بچه ها بودم که مامانم نگاهم میکرد مینشستم اما مثلا وقتی یکی تیکه مینداخت یا ناراحتم میکرد؛ سکوت نمیکردم. جواب میدادم یا تو رفتارم ناراحتی بود الان نه، بعضی وقتها از روی مصلحت حتی به کلی چشم پوشی میکنم.
منظورم کلی بود خوبه حرف زدن و حق گرفتن ولی وقتی با اون فاز تهاجمی باشه به نظر من اشتباهه.
از اینکه کسی مدام گوش به حرف کن باشه و جیکش درنیاد خوشم نمیاد سرتق بازی به جاش خیلی خوبه. آره الان هم مصلحت هم بی حوصله بودن و زرد و خز بودن تعداد کثیری از رفتارا مانع آدم میشه با خودت میگی حیف این انرژی که بخواد اینجا صرف این یکی به دو ابلهانه بشه
خیلی بچه عاقلی بود
یه چیزی همین الان شبیه شهاب سنگ خورد به ذهنم و فضای فکریم رو علاوه بر ترکوندن، روشن کرد. همیشه یعنی همیشه بزرگتر ها رو سر این قضیه مورد قضاوت قرار میدادم که: آره بشینین هرکی هر بلایی میخواد سرتون بیاره هیچی نگید... (بعد توی دلم اضافه میکردم: ترسو ها) بعدا خودم به اینجا که آقو بیخیال حالا فلانی یه زری (ببخشیدا
) زده، ولش کن حالا مغز نداره یه کار اشتباهی کرده. بعدشم به اینجا میرسم که اصلا ارزش وقت گذاشتنم رو ندارن. 
البته حقم رو بگیرن صدام درمیاد ولی سعی میکنم با کمترین صرف انرژی کار رو دربیارم.
ببین خیلی فرق بین گرفتن حقت و شلوغ بازی و بددهنی و بی ادبی و تهاجمی رفتار کردن. مثلا خودتو تصور کن میبینی یه نفر حق داره و حرفش درسته سر یه جریانی ولی انقدر بد مطرح میکنه و توهین میکنه و تند حرف میزنه و همه رو میخواد پاره کنه که اصلا گوش نمیدی به حرفاش.
با صرف کردن انرژی به اندازه کاملا موافقم هر چیزی یه حد و استانه مصرف داره و وای به اون روزی که برای موضوعی یا آدمی از حد مجاز فراتر بری
بعضی وقتها که به گذشته فکر میکنم اصلا یادم نمیاد چطوری اونقدر جنگجو بودم، اهمیت میدادم و ناراحت میشدم.خیلی آروم تر شدم و بخشنده تر و البته البته البته بی تفاوت تر. انگار دیگه کسی به راحتی نمیتونه ناراحتم کنه یا ازم واکنش بگیره بجز اونهایی که خیلی نزدکین و جلوشون آسیب پذیرترم.
خیلی خیلی درک میکنم از چی داری میگی منم مثل تو خیلی پرشور و حرارت به اضافه ابلهانه و احمقانه انرژی گذاشتن روی چیزایی که الان میبینم اون اندازه اهمیت نداشتن گذاشتم و الان ذخیره انرژی مبارزه کردنم خالی شده. نمیدونم به قول تو این بی تفاوتی میتونه باشه یا خستگی و دلزدگی و ناامیدی از امید بستن و سرمایه گذاری روی چیزای بی ارزش ولی وجه مثبتش هم اینه واقعاااا خیلی چیزا جای عصبانیت باعث خنده ت میشن
چقد این پست خوشمزه و شیرین بود برام

چون من حس کردن این روشنایی رو خیلی دوست دارم. بنظرم اگه هر کدوم از طرفین بتونن اون نور رو همراه خودشون و در مورد خودشون (آگاهی از آگاهی) داشته باشن، نیازی نیست منتظر درک شدن از طرف بقیه بمونن و فقط می تونن امید داشته باشن با همراهی و هم قدم شدن با آدما راه و مسیر پرنورتری داشته باشن و بیشتر لذت ببرن حتی... حسش به قول خودتون غیر قابل قیاس با سایر احوالاته
برای من تو یک ثانیه روشن نمیشه و نیاز دارم بیشتر به خودم زمان بدم و همینطور خیلی صبورتر باشم...
قربون تو و ذائقه ت
آره حرفت رو دوست داشتم و موافقم که واقعا نیازی به درک شدن نیست که اگه هر دو طرف آگاه باشن و بالغانه رفتار کنن می تونن خیلی روابط مسالمت آمیزی داشته باشن بدون اینکه وارد حوزه هایی بشن که تفاهمی باهم ندارن و سر جنگ و قهر بردارن.
تو یا حال میکنی با چیزی یا حال نمیکنی اگه حال میکنی که هیچی اگه نه چرا باید بکوبی و بزنی و خراب کنی؟!
هر کدوم توی قسمتی مشکل داریم و مطمئن باش حواست که جمع باشه به مرور بهتر میشه. من نسبت به قبل خیلی بهتر شده ولی با وجود اینکه می دونم و اصول رو رعایت میکنم یه دفعه یی از تحملم خارج میشه و در لحظه ری اکشن بدی نشون میدم و زمان میبره تا از واکنش ها کم کنم