سهم من

نمی دونم چرا همیشه مامانم که با خاله هام و بقیه حرف میزد قبل تمام مهمونی ها در جواب اینکه غذا چی درست کنیم میگفت غذا که مهم نیست! مهم فقط دورهم بودن و همدیگه رو دیدن! از وقتی خیلی بچه بودم تا همین الان از شنیدن این جمله حرص خوردم واقعا برای من مهم بوده غذا چی باشه اصلا درکی از دور هم بودن ندارم اگه چیزی که میخواد سرو بشه مزخرف باشه یا من دوست نداشته باشم چون عموما نود درصد اوقات نمی تونم یه مهمونی رو تحمل کنم و تمام امیدم از قبل رفتن و حاضر شدن تا موقع رسیدن و گذشت زمان فقط فکر این بوده که غذا و خوردنی چی می تونه باشه! این حرف رو جلوی من نزنید لامصبا!

نظرات 3 + ارسال نظر
لیمو شنبه 2 دی 1402 ساعت 12:17 https://lemonn.blogsky.com

نه هرچی میخوام بگم با مامانت موافقم نمیتونم. من خونه اونایی که دستپختشون خوبه با سرعت میرم و بالعکس. تازه کلا آدم پرغذایی نیستم یعنی بعضی وقتها از مهمونی برمیگردم مبینم شام نخوردم! ولی حال خوب و بدم اونجا خیییلی مرتبطه به چیزایی که میخورم.

دقیقاااا منم خیلی بخور نیستم یعنی نمیتونم برای معده ام کلا چیز زیادی بخورم ولی حتی از دیدن چیز میزای رنگی و خوشگل و خوشبو لذت میبرم و کاملا باهت موافقم کسی که خوشمزه جات داره آدم میلش به رفتن زیاد میشه
منم وقتی چیزی میخورم که دوست دارم شبیه یه گربه ملوس خر خر میکنم و احساس میکنم رضایت از زندگیم رسید به سقف

لیلی جمعه 1 دی 1402 ساعت 22:06

اون حرف که بیشتر جنبه تعارف داره. فکر کنم اکثرا به امید خوراکیها مهمونیهای خانوادگی رو تحمل می‌کنن

واقعااا مهمونیای خانوادگی فقط به ضرب خوراکی قابل تحمل و نشستن و بقیه چیزا تعارف و فانتزی بازیه حداقل یه چیزی میخوری بشوره ببره این حجم از عداوت و پشت چشم نازک کردنا رو

نازگل پنج‌شنبه 30 آذر 1402 ساعت 14:11

مهمونی ها دو دسته ان از نظر من:
یا فقط چی می خورم مهمه مثل همین سهم شما
یا اصلا جا و مکان و غذا مهم نیست و آنجا خوش است که دل خوش است...
اغلب دومی رو ترجیح دادم
حرف مادرتون کاملا می تونه درست باشه اما از زاویه ی دید قلب خودشون.

قطعا مورد دوم مهمه ولی راستش سال هاست تجربه ش رو ندارم ولی فکر کن ترکیب دوتایی باهم چه شود غذای جسم و روح با هم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد