چند وقته قبل از جاذبه های گردشگری یکی از شهرهای دانمارک نوشته بود, نمیدونم دانمارک بود یا جای دیگه, مهم ام نیست. عکس یه خونه شیروونی دار بود که برعکس بود, سقف خونه پایین بود و کف خونه بالا و داخل خونه همین طوری! منم الان احساس میکنم زندگی و دنیایی که من رو داخلش جا داده این حالت رو پیدا کرده, ته ِ دنیا اومده روی سرم و مدام در حال پس زدن چیز میزای مختلف و جا خالی دادن, تعادل حفظ کردن و حساب کردن قدم بعدی ام. هندزفری میذارم توی گوشم و مثل وقتایی که در حال پس کشیدن سر و تنمم که از خونه چپه شده چیزی روی سرم نیفته شجریان میذارم, زیر لبم میخونم مرا چشمی است خون افشان, ز دست آن کمان ابرو/ جهان بس فتنه خواهد دید, از آن چشم و از آن ابرو. تونر رو برمیدارم و روی صورتم اسپری میکنم, اشکام قاطیش میشه و همه ش باهم میریزه پایین, شُر شُر شُر, بیشتر اسپری میکنم; پنجره رو باز میکنم و باد سرد به صورتم میخوره خشکش میکنه; زنگ میزنم بهش و از انگشت پام تمام انرژیم رو میارم بالا و سر به سرش میذارم و اذیتش میکنم بخنده, میگه دوباره سی جلسه پرتودرمانی دارم اونم گردن! فکرشم جونم رو می لرزونه, ناخودآگاه به ژله آلوورا و لیمویی که پارسال هر روز واسش درست میکردم و بالا تا پایین یخچال میچیدم که بخوره می افتم چون دو ماه هیچی نمی تونست بخوره جز ژله, همون بوی چندش و مزخرف میاد توی سرم و تنم یخ میزنه و واسش بقیه آهنگ رو میخونم: تو کافر دل نمیبندی نقاب زلف و میترسم/ که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو. میزنه زیر خنده میگه: خیلی خُلی! الان پیام بازرگانی داری وسط حرفام پخش میکنی؟ با دست دیگه ام دوباره تونر رو برمیدارم و اسپری میکنم به صورتم میگم: آره خُل و خوش ام ..
ثمر قشنگم...
ماچ به تو
از فکر کردن به اکیپم باهات هم دلم شاد میشه.
قربون دلت برم
تونر و شجریان و آلوئه ورا و دلتنگی و اشک، نگارین گلشنش روی است و مشکین سایه بان ابرو...
جمله یی که نوشتید رو چندین بار خوندم و هر بار بیشتر کیف کردم, چکیده حرفام بود و بسیار دلنشین عنوان کردید
آره خل و خوش ام ...
+ از این خونه ها توی شهر ما هم هست اما بقول خودت اصلا نیازی نیست برم. زندگیم همونه
اکیپ تشکیل بدم با تم خل و خوش و مجلس گرم کنیم
آره خونهه خیلی جالب بود واسم, اونا باید بیان اینجا ما واسشون تور بذاریم