وقتی یه چیزی رو خیلی میخوام و خیلی انواع منابع رو صرفش میکنم ولی نهایتا حس میکنم میزان دسترسیم نزدیک به صفر به اون چیز, آخر آخرش میگم خب نشد که نشد ' به درک '. ولی من که میدونم این ' به درک ' گفتن من با اونی که توی مواقع بی خیالی و غالبا میدونی داری و میخوای گند بزنی ولی میگی ' خب به درک ' خیلی موقعیت جغرافیایی شون متفاوته. اینی که من میگم یه جای بی آب و علف و گرم و خشک اون یکی یه جای خوش آب و هوا و وزش باد بهاری که حالا یه وزش باد گرمی هم ممکنه بیاد.
بوووس به شما که انقدر مهربونی. من کلا عاشق پستهات و مکالماتمونم. کلی چیز میز بهم اضافه میشه.
❤️
آخ گفتی، کاشکی این به درک گفتنا عمیق بود
دلم می خواد حس اون آدمهایی و که وقتی کوه تو زندگیشون جابجا می شه و هیچی نمی گن و به زندگی ادامه می دن و به معنای واقعی به اصل زندگی هم می گن به درک و یکبارم شده تو زندگیم تجربه کنم
من که یه ارزن تو زندگیم جابجا می شه انگار عالم هوار شده روی سرم
اره من چندتا سمپل و کیس استادی دارم که دقیقا مصداق این حالتی هستن که تو میگی, همیشه دیدن این آدما بی نهایت واسم جذابه. کاش جای این همه مشنگ بازی و دوره و کلاس چرند آدمای معمولی با صفات اینطوری بیان حرف بزنن بگن چه کردن که شدن این!
منم هویجوری مثل تو البته از قبلا اندکی پیشرفت داشتم ولی هوارم هم چنان پابرجاست
بنظرم همه ی همه ی همه ی «خب به درک» ها تهش همون بیابونه که با سراب یه جای خوش آب و هوا خودمون رو گول میزنیم. چون اگر یه چیزی واقعا برامون به درک باشه کلا وقت هم نمیذاریم که بگیم به درک. خودش توی درکه.
+ مامان من از اوناست که میگه به درک اما قلبا حرص میخوره. یه ترانه ای هست به همین نام! انقدر دوستش داره.
میدونستی خیلی نظر دادنتو دوست دارم؟ مدل مطرح کردن و ادبیاتت خیلی خوبه
هوووم, ببین یه وقتایی با شیطنت یه کاری که میدونی خروجی خوبی نداره رو انجام میدی ولی اون استرس حین کار و آلارم ذهنت میگه اگه بد شد اگه اشتباه بود ولی یه لذتی داره اون خارج از چارچوب بودن که لحظه رو به عواقبش ترجیح میدی اون به درک گفتن خیلی حس خوبیه, حتی با سرویس شدن بعدش و به قول تو توی درک رفتن ولی من از کاری که کردم راضی ترم تا نکنم.