نخ های نامرئی

گاهی اوقات که با صداقت و عمیق تر نگاه میکنم احساس میکنم روابط در هر زیرشاخه یی که قرار بگیرند, روابط خانوادگی, روابط دوستی, روابط اجتماعی و نهایتا عاطفی صرفا برایم یه سری نخ هستند که پاهام رو روی زمین وصل نگه می دارند. حالا گاهی این نخ به باریکی نخ دندون میتونه باشه گاهی به ضخامت و قطر یک طناب ولی نهایتا تمامی اشان قابل انقطاع اند! در تمام مراحل زندگی حتی جاهایی که عمیقا شبیه موجود زبان بسته زخم خورده و درد کشیده یی بودم لحظه هایی احساس می کردم این نوع درد کشیدن خودخواسته است و جوری که انگار خودم هم نخوام بفهمم فقط آخرین لایه پوستم میخواهد به زمین متصلم نگه داره وگرنه بُریدن این نخ ها و طناب ها به ثانیه یی برایم بند است! با وجود لذت عمیقی که در هم نشینی با آدم ها وجود دارد, با اینکه صحبت کردن و شنیده شدن و شنیدن سایرین در تمام زندگی برایم بی نهایت ارزشمند بوده, ولی روی دیگر قضیه نه دقیقا ولی با ضریب خطای کمی در نهایت ناباوری و تاسف انگار همین است

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402 ساعت 21:23

چند بار متنت و خودندم
خیلی خوب نوشتی، خیلی درسته


حسی که به آدم میده ولی خیلی تناقض داره هم لذت داره هم یه درد مخفی
من به قربون جان شما برم قشنگ دنیا

لیمو دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 10:48

چه تشبیه درستی ثمرجان! این نخ برای من همیشه بعد از یه گریه طولانی و پذیرفتن واقعیت پاره میشه و انگار اونموقع واقعا آزاد میشم :))

پذیرفتنش رو خیلی هستم ولی امیدوارم بدون گریه یا قبل گریه پذیرفتنش واست اتفاق بیفته دختر خوب خوش قلب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد