بهم گفت نارنج کاشتم و خیلی حالم بهتر شده, هر روز میذارمش رو میز و قربون صدقه قد و بالای سبز پر رنگش میشم. منم عین برق گرفته ها ساعت سه عصر عین کسی که نشونه آب حیات رو بهش دادن و قراره بده به یک رو به موت وسط تمام جریانات و کشیده شدن های این طرف و اون طرف به دو رفتم نارنج خریدم و تمام هسته هاش رو درآوردم و کاشتم. حالا هر روز صورتم را به گلدون ضخیم شیشه یی که سرد میشه و یخ میزنه کنار پنجره می چسبونم و به لا به لای خاک نگاه میکنم, یه جوری انگار یه چیزی قایم شده که دراومدن و نیومدنش به زندگی من وصل شده. انگشتم رو می کشم روی سطح مرطوب خاک و سر انشگتم رو بو میکنم و تعجب میکنم از این همه جا دادن هم زمان زندگی و مرگی که توی خودش داره, به نظرم به قیافه ساده و بی ادعاش نمی خوره.
اگر جواب میده منم برم نارنج بخرم...
فرقی نداره نارنج یا چیز دیگه کلا کاشتن و دیدن جوونه زدن حال خوب کنه
فقط بکار
عالی بود، حست و کارت و توصیفت
مرسی مرضیه جان
نظرت خوشحالم کرد
سلام سلام
میگما قبل از کاشتن خیس گذاشتی یا لای دستمال مرطوب بوده یا همینجوری باید سریع کاشته بشن؟
واقعا همینه. حال خوشمون خیلی وقتا گره خورده به گیاهی که سبز میکنیم و دونهای که به پرنده میدیم و هرچیزی که نشونهای از زندگی داره
سلام به روی خندونت, می بینم که توام مشتاق شدیا
دوستم گفت سه روز گذاشته خیس بشه ولی قبل کاشتن پوست گرفته چون هنوز خیلی نرم نشده بوده و بعد سه هفته دراومدن. ولی من پوست نگرفتم و هنوزم درنیومده متاسفانه, به نظرم بذار دانه کاملا نرم بشه بعد بکار
آره من خیلی به جادوی چیزایی که ظاهرا کوچیک و جزئی ان عقیده دارم توی نرم کردن حال و روزای سخت, وصل نگهت میدارن
منم روزی چند بار برای پرنده ها گندم می ریزم و دیدن شون موقع خوردن ناخوداگاه لبخند میاره