اول.
توی ده روز گذشته گزینه گریه کردن در تمام مراکز اداری و خصوصی و خیابون و مطب دکتر و پیش منشی و توی سوپر مارکت و جلوی آشنا و غریبه و رئیس اداره اینجا و اونجا و خلاصه همه جا رو آنلاک کردم. تمام عمرم مسخره کردم کسایی که هرچی میشه میزنن زیر گریه ولی کوچیک ترین چیزی عین یه انفجار جایی از جونم که نمی دونم کجاست عمل میکنه و هرچقدر فشار میارم که گریه نکنم بدتر میشه.
دوم.
داستان دومم رو توی عجیب ترین شرایط ممکن نوشتم و از اتفاقی که تجربه زیسته بود نوشتم و پا به پای هر خط اونم گریه کردم نمیدونم چطوری خودم بخونمش توی کلاس!
سوم.
قرص های این دفعه دوباره حالم رو بد کرد خسته شدم هر دفعه یه چیزی داد خوب بود بعد دفعه بعد یه چیزی داد بد بود دوباره یه چیزی داد خوب بود, خب زن ول کن حالا نیم ساعت جلو روت گریه کردم دلیل نمیشه تو دوز قرص عوض کنی فکر کنی من حالم فاجعه ست! من عادت دارم توام عادت کن دیگه! اَه ..
چهارم.
سحر امروز صبح گفت یه چیزی بهت میگم به بقیه نگی ولی دکتر گفته مشکلت ژنتیکی و کار خاصی نمیشه کرد چون درمانی نداره! توی یه سن خاصی ژن اکتیو شده و اتفاق افتاده! شیش ماه شیمی درمانی نوشته و از دوشنبه شروع میشه, گفتم غلط کرده آدم دارک, چی باید میگفتم؟ چی باید بگم؟ ناخودآگاه توی ذهنم اومد ژنتیکی هست! انگار یه ساعت شنی توی تنم دارم با خودم این ور اون ور میبرم
اشکالی نداره سمر عزیزم


گاهی باید وا داد باید دل رو به دریا داد
عزیز دلم این تجربه های زیسته سخت رو خوندن خیلی سخته
الهی عزیز دلمی واقعا قرصا که حال آدم رو بد کنه خیلی آزاردهندست. قرص قبلی من افتضاح ترین قرص روانپزشکی بود که خوردم
یعنی دکتر نظرش اینه که سحر درمان نمیشه؟
ولی از خدا هیچی بعید نیست. الهش معجزه بشه
دکتر که خدا یست
خوب گفتی بهش
(ثمر درسته یا سمر؟)
قربون تو

آره میدونی توی تجربه های زیسته برای نوشتن داستان فقط باید از یه تیکه خاص استفاده کنی و شاخ و برگ بدی من اشتباه کردم کل جریان رو واقعی آوردم و این خوب نیس
وااای چرا اینطوری میشه؟ غزل من خیلی به قرص واکنشای بدی دارم .. گوارشم بدجور بهم میریزه خودم دیگه خجالت میکشم به دکترم بگم اینم عوض کن من حالم بدتر میشه یا ضربان قلب و اضطرابم بیشتر میشه جای کمتر.
ببین خواهرم اولین باری که دکتر رفت سه سال گذشته بود از شروع بیماریش یعنی با وجود علائم خیلی زیاد نرفته بود دکتر, وقتی رفت متاستاز استخوان و ستون فقرات و لگن داشت و خیلی گسترده الان بعد دو سال درمان منشا اصلی بیماریش توی ازمایش درصد بالایی رفع شده ولی متاستاز کبد و ریه داده و درگیری این قسمت هاست که مسئله اصلیه
امیدوارم درمانش جواب بده نمیخوام فکر کنم به حالت دیگه
+ ثمر درسته که از ثمره میاد ولی تو هرطوری راحتی بگو اصلا مهم نیس
ثمر جان عزیزم:**
چند روز پیشا اومدم پست قبلی رو خوندم و نمیدونستم چی بگم. صفحه رو بستم و از اون روز حتی یه لحظه هم نبوده که به فکرت نباشم.
سلامتی و خیر آرزو میکنم مدام و مدام
دلم پیشته
الهام قشنگ من ممنونم ازت
میدونم تو کسی هستی که خیلی حالم رو درک میکنی و بابت دلگرمی دادنت و دعات خیلی ممنونم
مواظب خودت باش دختر خوب
ثمر عزیزم
یه بغل طولانی :**
و طلب صبر و آرامش زیاد این روزا برای تو
قربونت برم مرسی از قلب مهربونت و دعای خیرت