چند سال قبل کسی گفت برخلاف ظاهر و حرف زدنت که مدام ادای قلدرها رو درمیاری و سعی میکنی ادبیات کوچه بازاری و لاتی استفاده کنی درون خیلی حساس و ظریفی داری! نمیگم حرف درستی بود ولی با اختلاف کمی و مقداری تغییر توی محتوا درست میگفت. اول تعجب کردم و اون موجود درنده درونم سرش رو آورد بیرون که بگیره طرف رو, ولی به محض اینکه اومدم به توپش ببندم پشیمون شدم و برای اولین بار گفتم آره!
ظاهر و استایلی که درست کرده بودم برای ارتباطات بیرون بود و دلم میخواست اونطوری به نظر بیام; توی تمام زندگیم حتی برای خانواده ام اون ورژن اصلی خودم نبودم, من همیشه رُل بازی کردم, فقط برای یه نفر بود که خودم بودم. از دو سال قبل شروع کردم به پوست انداختن و تلاشمو کردم از نقش هایی که بازی میکنم بیام بیرون و الان احساس بهتری دارم.
فردا تولدمه و من عاشق روز تولدمم, هیچ وقت خبری نیست, اتفاق خاصی نمی افته, ولی من صبح تا شبش رو دوست دارم. چند وقته این عکس رو که میبینم میخندم چون این دقیقا یادآور خودمه, آدمی وسط جنگل در هیبت یه دایناسور مقوایی! من سال ها نقش حیوانات درنده و خونخوار رو دوست داشتم, از هر چیزی که خودم نباشم و خودم رو نشون بقیه ندم استقبال کردم در صورتی که فقط مجبور بودم صبح به صبح لباس یه دایناسور کاغذی رو بپوشم برای در امان موندن. مگه توی جنگل و باغ وحش بودی ؟ بله توی تزی که من بزرگ شدم عادت کرده بودم به محافظت به در امان موندن ..
دو سال قبل کاغذا رو کندم, دایناسور رو تا کردم و گذاشتم گوشه کمد, دو سال چیزایی از خودم کشیدم بیرون بیریخت, بدشکل, بدهیبت, لطیف, نازک و نرم, تُرد و شکننده, سرد و خشک و دور ریختنی, فاسد شده, درخشان و براق, عمیق, سطحی و ظاهری و ... از دیدن تمامشون خوشحالم البته شاید خوشحال اغراق و دروغ باشه, ولی راضی حتما هستم.
برنامه م برای فردا:
تولدت مبارک آبنبات شیرین

)
چه خوبه که هستی و چه خوبتره که من میشناسمت.
+یادته اوندفعه گفتم منم دست پفکیم رو میلیسدم؟ خب دقیقا همین بود. دو سه سالیه بالاخره پاکت پفک رو گذاشتم تو کمد و به قول تو دایناسورم رو هم گذاشتم کنار. (البته چون عزمم راسخ نبود هنوز هم پفک میخورم هم دایناسور رو گاهی میپوشم.
مرسی از تبریکت, منم از حرف زدن و گپ زدن با تو واقعا لذت میبرم و احساس خوبی بهم میدی
ضمنا تا حالا کسی آبنبات شیرین نگفته بود بهم هیجان داشت واسم
آفررررین آره لابه لای نوشته هات گاهی یه چیزایی گفتی و میفهمم دنبال شکستن یه سری موانع هستی و این عالیه.
به راسخ بودن نیس تو همین که اولین قدم رو برداشتی یعنی اومدی توی مسیر جدید و طبیعی تا یه مدت بک اند فورث داشته باشی, لیسیدن انگشت و لباس دایناسور پوشیدنم خوبه در حد همون گاهی اوقات
لیموی قشنگ, میدونم هر روز یه قدم بیشتر رسیده تر و آبدارتر میشی
تولدت مبارک ثمر عزیزم. به امید موفقیت و رسیدن روزهای خوب
ممنون حدیث عزیز